اگه یه بار همه 20واحد رو توی یه ترم افتادین !......... بی خیالش
اگه شما رو با نمره 11.99مشروط کردن !.........خوب شده دیگه
اگه استاد می خواد به جای آقا بهتون بگه خانوم !.........بگه
اگه یه دفعه هارد 60گیگابایت شما هاپولی هاپو شده!.........پیش میاد دیگه
اگه پرسپولیس قراره از پیکان ببازه !.........ببازه
اگه سر مراسم خواستگاری،همونجا،عروس خانوم گفت نه!.........ایشاالله خوشبخت بشه
اگه آمریکا یه موشک اتمی تنظیم کرده درست روی خونه شما !.........مسئله ای نیست
اگه صبح اول مهر بجای ساعت 6،ساعت 7 رفتین سر کار !.........دقیقا" رفتین سر کار
اگه کفشی رو که امروز واکس زدین رو همه لگد می کنن !.........تعجبی نداره
اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسی دعوت شدین !.........مبارکه،عروسی رو که نمی شه نرفت
اگه گار شما به جایی رسیده که خودتون به خودتون ایمیل می زنین !.........اینجوری هم یه صفایی داره
اگه توی انتخاب واحد به شما 13واحد بیشتر نرسیده !.........حتما" حکمتی توی اون بوده
اگه بعد از 3ساعت چت کردن یادتون اومد که با اینترنت ساعت 500تومن ووصل شده بودین !.........مهم نیست
اگه شمعهای کیک تولد شما رو بقیه فوت کردن !.........لبخند بزنین
اگه ماشینتون جلوی یه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچر گیری بلد نبودین !.........خودتون رو نبازین
اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدین یکی پشت سرتون وایساده !.........عیبی نداره بابا
اگه بغل دستی شما سر کلاس که اتفاقا" کنار شما ردیف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توی دماغش فرو کرد،شش دور بپیچوند، بعد با یه حالت دورانی بیرون آورد،خوب بهش نگاه کرد و بعد خیلی آروم زیر میز کلاس دستش رو پاک کرد !.........نه !این یکی رو شرمنده . آدمیزاد هم یه تحملی داره!!!!!!!!
آیا می دانید که می توانید از روی میوه های انتخاب شده شخصیت آدمها را بشناسیدو بر اساس میوه های مورد نظر بگویید که شرایط روحی وروانی اشخاص مختلف چگونه است؟ پس میوه دلخواه خود را انتخاب کنید و به رازهای شخصیتی خود و دوستانتان پی ببرید.
پرتقال
اگرپرتقال میوه محبوب شماست شما آدمی پر قدرت و بسیار صبورید و دوست دارید کارها را به آرامی و با متانت اما درعین حال با درایت کامل و جسارت به انجام برسانید. سختکوش و پر تلاش و کمی خجالتی هستید اما در دوستی می توان بشما اعتماد کرد. شما دوستان خود را با دقت انتخاب کرده وبا تمام وجود به انها عشق می ورزید واز درگیری وتنش به هرقیمت پرهیز میکنید.
سیب
چنانچه سیب میوه محبوب شماست فردی اسرافکاروبسیار رک گوهستید. اگر چه ممکن است شخصاٌ بهترین سازمان دهنده ومدیر نباشید اما می توانید رهبر یک تیم کوچک باشید که با تلاش زیاد تیم را به موفقیتهای بزرگ میرسانید. دربیشتر موقعیتها میتوانید بسرعت و بدرستی تصمیم بگیرید. شما از سفرهای کوتاه و غیرمنتظره لذت میبرید. زمانی که با شریک زندگی خود بسر می برید جذاب و خونگرم بنظر می آیید وبشدت عاشق زندگی بمفهوم واقعی آن هستید.
آناناس
بسیار سریع تصمیم میگیرید وسریعترازآن عمل می کنید. در تغییر شغل و خطر کردن درزمینه اجتماعی شجاع و بی باک هستید. شما دارای یک توانایی استثنایی در مدیریت می باشید ونمی گذارید کار روی دستتان بماند.
دوست دارید مورد اعتماد دیگران باشید معمولا خیلی سریع با دیگران ارتباط دوستانه برقرار نمی کنید ولی به محض انجام اینکاردوستتان را برای همیشه برای خود نگه می دارید. بندرت بدنبال زندگی رمانتیک می روید وشریک شما غالبا بواسطه این صفات ممتاز تحت تاثیرتان قرار میگیرد اما از توانایی شما در نشان دادن این احساسات ناامید است.
موز
عاشقان موزا فردی دوست داشتنی آرام گرم و طبیعتا با احساس هستید. شما غالبا از نداشتن اعتماد بنفس وخجالتی بودن دررنج هستید. دیگران از طبع آرام و شیرینتان سوء استفاده کرده وسعی می کنند به این وسیله برای خود موقعیتهای جالبی را رقم بزنند. عاشق شریک زندگی خود درتمام زمینه ها هستید واین عشق بخاطر زیبایی جسمی و روحی اوست! بخاطر روشی که دارید روابط شما با او همواره دریک هماهنگی کامل است.
نارگیل
شما دوستداران این میوه سنگین و کمیاب افرادی جدی با فکر وبا شعور هستید. از روابط اجتماعی لذت می برید و بویژه روی همراهان و دوستان خود حساسیت خاصی دارید. ممکن است کمی خودخواه بنظر آیید اما لزوما چنین صفتی در شما برجسته نمی شود. شما فردی سریع الانتقال آگاه و گوش بزنگ هستید که در این زمینه شغلی همیشه در بالاترین رده قرار داشته و به بهترین نحو کارها را انجام می دهید. شما نیاز به شریکی عاقل داشته و عقل و احساس را باهم در این مسئله دخالت نمی دهید.
گیلاس
چنانچه گیلاس میوه محبوب شماست زندگی همیشه به شیرینی که در نظر دارید خود را بشما نشان نمی دهد. فراز و فرود در زندگیتان زیاد است بویژه در موقعیتهای حرفه ای و کاری . شما همیشه ودرهرپروژه ای کمی پول بدست می آورید و نه بمقدارزیاد. ذهنی فعال وخلاق داشته و غالبا بدنبال چیزهای نوهستید. شما شریکی صمیمی و وفادارهستید اما اثر گذاشتن بر احساسات شما کار ساده ای نیست. خانه تان برای شما بمنزله بهشت است و هیچ چیزی را بیشترازاین دوست ندارید که درمنزل باشید ودوستان وآشنایان و افراد خانواده شما را دوره کنند.
انگورسیاه
بطورکلی آدمی مودب وخوشروهستید اما گاهی اوقات سریع وبشدت عصبانی می شوید هرچند به همان سرعت نیزعصبانیت شما فروکش می کند. اززیباییها به هرشکلی که باشد لذت می برید. بسیارمحبوب ومورد علاقه دیگران هستید واین محبوبیت بعلت طبیعت گرم شماست. شوروشوق و علاقه وافری به زندگی دارید وازهرکاری که می کنید لذت می برید اعم ازلباس پوشیدن خوردن وخوابیدن. شریک شما باید درتمام شوروعلاقه شما سهیم باشد تا بتواند ازتمام چیزی که به اوهدیه می دهید لذت ببرد!
هلو
درست مثل هلو شما از عصاره زندگی لذت میبرید. فردی رک گوبوده و روشی دوستانه دارید در بخشش و فراموش کردن نظیر ندارید و برای دوستیها ارزش بسیار زیادی قائل هستید. حس استقلال طلبی در شما بسیار قوی است و این امر از شما فردی راستگو ساخته است.
عاشقی ایده آل صبور صمیمی و یکرنگ هستید با این حال به هیچ وجه دوست ندارید احساسات خود را در ملاء عام بروز دهید.
گلابی
چنانچه فکر خود را معطوف به انجام کاری میکنید میتوانید آن را با موفقیت به انجام برسانید. شما دوست دارید که نتیجه تلاشهایتان را بسرعت ببینید. از انگیزه های مفید ذهنی لذت برده و دنباله رو آن هستید. کمی خجالتی به نظر میرسید و در بیان احساسات خود چندان راحت نیستید. زمانی که بدنبال شریک زندگی هستید به هوش سرشار دید وسیع و دل دریایی اش اهمیت میدهد.
سلام.آقا ما اومدیم یه ابتکاری کردیم و یه مصاحبه خیالی با سیاوش قمیشی ترتیب دادیم.پیشنهاد می کنم که حتما بخونید.
- سلام آقای قمیشی.
* سلام.
- لطفا خودتونوکامل معرفی کنید.
* من همونم که همیشه غم و غصش بی شماره، اونی که تنها ترینه، حتی سایه هم نداره
- چند سال سن دارید؟
*مبر ز موی سپیدم، گمان به عمر دراز،جوان به حادثه ای پیر می شود گاهی.
- زندگی برای شما در غربت چگونه است؟
* دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره، دیگه حرفهای علاقه همه مردن تو دلم.
-اوقات فراغت خودتونو بیشتر چه جوری می گذرونید؟
* روی سکوی کنار پنجره ،همه شب جای منه. چند ورق کاغذ و یک دونه قلم، همیشه یار منه.
- نظرتون درباره ایران و بازگشت به ایران چیه؟
* مگه میشه، مگه میشه، مگه میشه ترک وطن کرد؟ توی غربت عمری رو سرکرد؟
-نظرتون راجع به مردم واطرافیانتون در آمریکا چیه؟
* چه می دونن به چی میگن، ستاره چه می دونن دنیا کیا بهاره، چه می دونن عاشق میشه چه آسون، پرنده توی بارون
-اقای قمیشی اگه میشه زندگی رو برای ما تعریف کنید.
* ای بابا!چه سوالهای سختی می پرسید.
- اگه میشه جواب بدید.
* زندگی یعنی چکیدن، همچو شمع از گرمی عشق، زندگی یعنی لطافت، گم شدن در نرمی عشق.
- اگه میشه عشق و عاشقی رو هم تعریف کنید.
*و عاشق گشتن و عاشق نمودن سخت دشوار است.
- و محبت رو!
*غریبه توی غربت، نگی چی شد محبت، بگی می گن دیوونست، حرفاش چه بچه گونست.
-سیاوش جان تو غربت چه چیز هایی رو یاد گرفتید؟
*یادمون دادن که اینجا، زندگی رو سخت نگیریم. از غم ویرونی تو، روزی صد دفعه نمیریم. یادمون دادن که یاد، سوختن خونه نیفتیم، خواب بود هرچی که دیدیم، باد بود هر چی شنفتیم.
-در زندگی چند بار عاشق شدید؟یا بهتر بگم تا حالا عاشق شدید؟
* باور ما نمی شود، در سر ما نمی رود، از گذر سینه ما، یار دگر گذر کند.
- پس توی غربت یارو یاور شما کیه؟
*با هر که سخن گفتم، در خود گره ای گم بود، چون کرم شبان تابان، می تابی و می تابم. بر هر که نظر کردم، گریان و پریشان بود. چون ابر سبک باران، می باری و می بارم.
-اقای قمیشی نظرتون در مورد ایرون و ایرونی چیه؟
*ایرونی ساقه و برگ و ریشه، ساقه از ریشه جدا نمیشه.................ایرونی برقراره همیشه، هیچکی مثل ایرونی نمیشه.
- بهترین البومتون؟
*حادثه عزیز من، تنها تو موندنی شدی، بین همه ترانه هام، تنها تو خوندنی شدی.
- قصد دارید تا کی به کارتون ادامه بدید؟
*من آخرین رهگذرم، تو این خیابون بلند. دیر اومدم که زود برم، دل به صدای من نبند.
-یک نصیحت برای طرفداراتون...؟
*مگذار که یاد مارا، طعم تلخ این حقیقت ببرد. این حقیقت است که از دل برود، هر آنکه از دیده رود.
- و اما حرف آخر؟
*الهی دل خوشی باشه پناهت، گل های رازقی تن پوش راهت، الهی خوش خبر باشه قناری، بخون تا خروس خون چشم به راهت.
.........
خوب.امیدوارم که از این مصاحبه خیالی خوشتون اومده باشه.
خدانگهدار.
عفاف گفت : مرا با برگ درخت زیتون مستور دارید .
وقاحت گفت : مرا با نشانها و امتیازات بیارایید .
شرارت گفت : مرا با لباس نیکی و اصلاح بپوشانید .
رذیلت گفت : مرا با خلعت و فضیلت افتخار دهید .
خدعه گفت : مرا به جامه اخلاص و صمیمیت ملبس نمایید .
خیانت گفت : تاج امانت بر سر من گذارید .
تزویر گفت : بالا پوش صدق و محبت بر دوش من نهید .
ظلم و جور گفت : گوی و چوگان مسامحه را به من ببخشید .
استبداد گفت : صورت آزادی را بر چهره من نقش کنید .
اختلاف گفت : مرا بر نیت وظیفه مزین فرمایید .
تکبر گفت : مرا به زیور تواضع مباهی نمایید .
حقیقت گفت : مرا برهنه گذارید و پیرایه بر من مبندید زیرا هیچگاه از برهنگی خود شرمسار نیستم .
اگرایران من بجز ویرانسرانیست من این ویران سرارادوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است من این افسانه هارادوست دارم
نوای نای ماگرجانگدازست من این نای ونوارادوست دارم
اگرآب وهوایش دلنشین نیست من این آب وهوارادوست دارم
بشوق خارصحراهای خشکش من این فرسوده پارادوست دارم
من این دلکش زمین را می پرستم من این روشن سمارادوست دارم
اگربرمن زایرانی رود زور من این زور آزمارادوست دارم
اگرآلوده دامانیداگر پاک من ای مردم شمارادوست دارم
رفتی و بی تو دلم پر درده
پاییز قلبم ساکت و سرده
دل که می گفتم محرمه با من
کاشکی می دیدی بی تو چه کرده
ای که به شبهام صبح سپیدی
بی تو کویری بی شامم من
ای که به رنجام رنگ امیدی
بی تو اسیری در دامم من
با تو به هر غم سنگ صبورم
بی تو شکسته تاج غرورم
با تو یه چشمه چشمهء روشن
بی تو یه جادم که سوت و کورم
ای که به شبهام صبح سپیدی
بی تو کویری بی شامم من
ای که به رنجام رنگ امیدی
بی تو اسیری در دامم من
چشمهء اشکم بی تو سرابه
خونهء عشقم بی تو خراب
شادیا بی تو مثل حبابه
سایهء آهه نقش بر آب
رفتی و بی تو دلم پر درده
پاییز قلبم ساکت و سرده
مهره های شطرنج یا اقشار مختلف مردم آیا تا به حال شطرنج بازی کرده اید؟ آیا میدانید که شطرنج یکی از قدیمیترین ورزشها و مهارتهای ذهنی دنیاست. آنچه در گذشته شطرنج نامیده میشده به شکلی کاملا" متفاوت با امروز بوده است. اگر شیوه زندگی مردم آن روزها را بدانید خواهید فهمید که مردم چطور زمان فراغت و اوقات بیکاریشان را پر میکردند. اگر قواعد بازی آنها را ببینید متوجه میشوید که شطرنج چقدر ورزش ظریف، دقیق و زیبایی است.
شطرنج ورزشی بوده که هم در زندگی معمولی و هم در جشنها و هم در جنگها اغلب مورد استفاده بود است. البته برخی علت استفاده از آن در جنگها را بالا بردن تمرکز و هوشیاری سربازان میدانند. شطرنج قرنها پیش در سرزمینهایی چون هند، ایران و چین انجام میشده. هیچکس به طور دقیق نمیداند که این بازی اصالتا" مال کجاست.
حرکت به سمت اروپا
در قرن 7 - 8 سربازان عرب که در همسایگی ایرانیها زندگی میکردند در حین تاخت و تاز به ایران این بازی را از آنها یاد گرفتند. پس از آن که اعراب به اسپانیا تاختند، سربازان این ورزش را به اسپانیایی ها یاد دادند و پس از آنکه ماتادورها به سرعت این ورزش را فرا گرفتند به فاصله کوتاهی در سراسر اروپا منتشر شد.
این اروپایی ها بودند که نام امروزی Chess را با آن نهادند شاید به این دلیل که با تلفظ نام ایرانی آن مشکل داشتند برای همین اسم این بازی را با جامعه مدرنیته خود تطبیق دادند. ایرانی ها به این بازی Shatranj و هندی ها Shaturanga می گفتند. (البته واقعیت آن است که Shaturanga با شطرنج امروزی تفاوت بسیاری داشته است و شطرنجی که امروزه بعنوان Chess در دنیا شناخته می شود بیشتر شبیه بازی Shatranj ایرانی ها می باشد.) اگرچه امروز این نامها که برای ورزشها انتخاب شده چندان جدید و مدرن نیست ولی هزاران سال پیش این اسامی جلوه خاصی داشته ، همانطور که افراد با انتخاب نام خود تفاوتشان را با سایر قشرهای جامعه نمایان میکردند.
علاقه مردم هند به شطرنج مهره پیاده
در صفحه شطرنج همانند کارگران مزارع روی زمین زراعی هستند که بیش از مهره دیگریروی صفحه کار و حرکت میکند و غالبا" با فداکاری مهره های با ارزش را نجات میدهند و خود قربانی میشوند. در زمانهای بسیار دور (حتی قبل از قرون وسطی) کارگران و رعیتها از هیچ امکاناتی برای زندگی بهره مند نبودند و ملاکان و زمین داران جز غذایی برای زنده ماندن چیزی به آنها نمیدادند. قشر ضعیف جامعه در آن روزگار زندگی بدی داشتند، به سختی کار میکردند و در جوانی میمردند و غالبا" از جنگ و لطمه های آن بی نصیب نبودند. آنها باید قربانی میشدند تا صاحبان زمین یا فرار کنند یا زنده بمانند!
رخ یا قلعه
در صفحه شطرنج در حکم خانه یا پناهگاه است. همان چیزی که صدها سال پیش مردم تنها میتوانستند ساعتی کوتاه در آن از شر دستورات ریز و درشت اربابان در امان باشند. در شطرنج هر بازیکن 2 مهره رخ دارد که البته گاهی اوقات rooks هم نامیده میشود.
مهره اسب
در صفحه شطرنج یکی از سربازان حرفه ای است که وظیفه اش محافظت از مهره های با ارزش و مهم است و هر بازیکن 2 مهره اسب در دو طرف صفحه اش دارد. اهمیت اسب در صفحه شطرنج از پیاده بیشتر است اما مهره هایی مثل فیل، شاه یا وزیر به مراتب ارزش بیشتری دارند. شاید به گونه ای هدف بازی مثل شطرنج نحوه محافظت و مراقبت از داراییهای با ارزش و مهم زندگی باشد که برای حفظ و رسیدن به چیزهای مهم انسان بایستی از چیزهای کوچکتر و بی اهمیت تر چشم پوشی کند.
گری کاسپاروف مهره ای بنام فیل،
برای هر یک از طرفین بازی 2 مهره فیل وجود دارد که نمایانگر چیزی شبیه کلیساست. کلیسا در زمانهای دور نشانه ثروت و قدرت بوده و برای مردم از ارزش زیادی برخوردار بوده، به طور کلی مذهب نقش مهمی در زندگی مردم ایفا میکرده. کلمه bishop (به معنی اسقف) نام یکی از مقربین کلیساهای کاتولیک بوده که در زمان خود از قدرت و احترام بالایی برخوردار بوده است.
ملکه (وزیر)
تنها مهره ای در شطرنج است که ماهیت زن دارد و البته قدرتمندترین مهره صفحه هم هست. در بازی شطرنج هر بازیکن تنها یک ملکه (وزیر) دارد در آن سالها مردم بر این باور بودند که ملکه (وزیر) غالبا" تنها کسی است که میتواند پادشاه را مجاب به انجام بعضی از امور کند. شاه بلندقدترین مهره شطرنج است که توسط تمامی مهره های صفحه محافظت میشود. در آن سالها هم، پادشاه همواره در پناه صد ها سرباز رفت و آمد و زندگی میکرد و البته افراد جامعه از غنی ترین تا فقیرترین وظیفه داشتند تا در هر شرایطی حامی منافع پادشاه باشند.
دفعه دیگری که صفحه شطرنجتان را باز کردید و خواستید با دوستتان بازی کنید حتما" تاریخچه بازی شطرنج را به خاطر بیاورید چرا که برخی از بخشهای آن یاد آورزندگی مردم در صدها سال پیش است زندگی سختی که حالا برای هر یک از ما حکم بازی را دارد.
هیچ وقت برای لذت بردن از زندگی و برای عوض شدن دیر نیست.
بزرگترین آزادی بشر ، توانایی تصمیم گیری و انتخاب نگرش های خویشتن است.
محرومیت،استعدادهایی را شکوفا می سازد که در خوشی پوشیده می مانند.
اغلب مردم به همان اندازه شاد هستند که ذهن خود را برای آن مهیا کرده اند.
اغلب مشکلات در واقع ناشی از فقدان فکری است.
نبرد های زندگی همیشه به نفع قوی ترین ها یا سریع ترین ها پایان نمی پذیرد بلکه دیر یا زود ازآن کسی است که بردن را باور دارد.
برخی از انسانها هر چیز را همان گونه که هست،می بینند و می پرسند:چرا دیگران رویاهای چیزی را در سر می پرورند که هرگز نبوده و می گویند:چرا که نه!!!
یکی از مهمترین مهارت ها در آرام بودن،فکر نکردن به مسائل کوچک است.دومین مهارت کوچک شمردن تمام مسائل است.
لازم نیست هر کاری را که انجام می دهید با موفقیت همرا ه باشد. بعضی ها با چشم پوشی از موفقیت، آرامش خود را حفظ می کنند.
امکان تغییر در زندگی هست.دیگران این کار را کرده اند.
آنتونی راببنز می گوید:((از زندگی خود یک شاهکار بسازیم))
بابام یه پونصد تومنی بهم داد؛
لابد چون خیلی باهوشم بهم داد.
من هم اون روبادوتادوست تومنی عوض کردم،بی خیال،
چون دوتابیشترازیه دونه س دیگه به هرحال!
دوتادویست تومنی روبرداشتم وبردم،
دادم به «لو»وباهاش تاخت زدم
به جاش سه تاصدتومنی گرفتم،به گمونم
نمی دونست سه تابیشترازدوتاس؛ولی من می دونم!
یک کم بعدش «بیتس»پیرکه چشماش نمی بینه،
اومدوچون اصولاًنمی تونه ببینه،
بهم چهارتاپنجاهی داده،سه تاصدی روگرفته.
چهارتابیشترازسه تاس؛چقدریاروخرفته!
من هم چهارتاپنجاهی روبردم پیش «هایرم کومز»،دوستم
-البته بعداینکه مغازهْ دونه فروشی اش راجستم-
اون خنگ خداهم پنج تا بیست تومنی دادبه جاشون.
پنج تابیشترازچهارتاس دیگه .جونمی جون!
بعدرفتم ونشونش دادم به بابام
ولی یکهو صورتش سرخ شدبابام،
چشماش روبست وسرش روتکون دادهرطرفی
ازمن بهش اینقدرغروردادکه نزد حرفی
در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هماتاقیش روی تخت بخوابد.
آنها ساعتها با یکدیگر صحبت میکردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف میزدند.
هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ، مینشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره میدید برای هماتاقیش توصیف میکرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه میگرفت.
این پنجره ، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت مرغابیها و قوها در دریاچه شنا میکردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سر گرم بودند. درختان کهن ، به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده میشد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف میکرد ، هماتاقیش چشمانش را میبست و این مناظر را در ذهن خود مجسم میکرد.
روزها و هفتهها سپری شد.
یک روز صبح ، پرستاری که برای حمام کردن آنها آب آورده بود ، جسم بیجان مرد کنار پنجره را دید که با آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که مرد را از اتاق خارج کنند.
مرد دیگر تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره او میتوانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.
در کمال تعجت ، او با یک دیوار مواجه شد.
مرد ، پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هماتاقیش را وادار میکرده چنین مناظر دلانگیزی را برای او توصیف کند !
پرستار پاسخ داد: شاید او میخواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمیتوانست دیوار را ببیند...