وقتی مردم روی قبرم ننویسید که بودم
وقتی مردم روی قبرم ننویسید :
نه شعری
نه شعاری
ننویسید که بودم از
چه تباری
وقتی مردم آخرین نقطه راهه
نمی خواهد سنگ روی قبرم بگذارید ...
وقتی هر اومدنی رفتنی داره
نمی خواد گل روی قبر بکارید...
خیلی وقتا پیش از این
مرده بودم...
عمری دلمرده
به سر برده بودم
بدون سنگ بدون نام و نشون
چوب این زندگی رو خورده بودم
وقتی مردم
روی قبرم
ننویسید که بودم...
ای اقاقی های وحشی که بی هیچ لبخندی
در کنار کلبه تاریک من پا گرفته اید
ای واژه های تلخ تنهایی
ای عابران خسته سر نوشت
ای ورق های پاره شده در غبار سهمگین
آیا کسی مرا
در خاطرات اشکهایش می شناسد ؟
آیا عابران کوچه های غم
فقط برای یک لحظه کنار پنجره رازهایم می نشینند
تا قصه ملکه قصر ماتم را بازگویم؟
با شمایم
ای آدمهای شیشه ای !
من در حسرت یک تبسم صمیمی مانده ام .
ای کوچه های گلی رویا
آیا گامهای دیروز کودکی ام را
با شادی به من باز نمی گردانید ؟
با شماهایم ای اسطوره های قصر ماتم